قلبم فدای اون عزیزی که
دنیایی از دلتنگی روبه امید یک لحظه دیدنش به جان میخرم.
با تو می شود هر روز یک عمر زندگی کرد
و در فردای چشمانت باز به دنیا آمد !
اگه قصر شاهی تو واسه من جائی نداره
کلبه خاکی قلبم قابل تورو نداره
بهترین روز زندگی من روزیست
که تو در میان ناباوری های من می آیی
و
کنارم می نشـینی و دستم را می گیری
آرام زمزمه میکنی
دوستت دارم.
آهو اگر چشم تو بیند ز چرا می افتد
تو هم اینقدر نخور جانا غم دنیا که سر و کار همه آخر به خدا می افتد . .
شَب در خم گیسوی تو عابر می شد
با هر نفست بهار ظاهر می شد!
ای فلسفه ی شگفت ، افلاطون هم
با دیدن چشـمان تو عاشق می شد.
این شب ها که نیستی
قرارمان باشد پای تابیدن هاب ماه
واسم هست!
که تو هم هَمان ماهی را مـی بینی که من میبینم
اینجا
بدون تو!
قرارمان باشد با ماهبرساند نگـاهَم را به نگاهت!
بی ڪم و ڪاست.