اشعار ملک الشعرای بهار
اشعار ملک الشعرای بهار,اشعار ملک الشعرا بهار,اشعار ملک الشعرا بهار,شعر ملک الشعرای بهار دماوند,شعر ملک الشعرای بهار,شعر ملک الشعرای بهار مرغ سحر,شعر ملک الشعرا بهار,شعر ملک الشعرا بهار,دیوان اشعار ملک الشعرای بهار,نقد اشعار ملک الشعرای بهار,اشعار ملک الشعرای بهار با معنی,اشعار ملک الشعراء بهار,شعر ملک الشعرای بهار در مورد دماوند,شعر دماوندیه از ملک الشعرای بهار,شعر ملک الشعرای بهار,شعر مشهد ملک الشعرای بهار,شعر های ملک الشعرای بهار,دانلود شعر مرغ سحر ملک الشعرای بهار,متن شعر مرغ سحر ملک الشعرای بهار,ملک الشعراء بهار دیوان اشعار,دیوان اشعار ملک الشعرا بهار,دیوان شعر ملک الشعرای بهار,مجموعه اشعار ملک الشعرای بهار,کتاب دیوان اشعار ملک الشعرای بهار,دیوان اشعار محمدتقی ملک الشعرای بهار,دیوان کامل اشعار ملک الشعرا بهار,دانلود دیوان شعر ملک الشعرای بهار,کتاب گزیده دیوان اشعار ملک الشعرای بهار,شعر ملک الشعرای بهار,شعر ملک الشعرای بهار دماوند,شعر ملک الشعرای بهار,شعر ملک الشعرای بهار مرغ سحر,شعر ملک الشعرا بهار,شعر ملک الشعرا بهار,اشعار ملک الشعرا بهار,اشعار ملک الشعرا بهار,شعر مشهد ملک الشعرای بهار,شعر های ملک الشعرای بهار,شعر ملک الشعرای بهار در مورد دماوند,شعر دماوندیه از ملک الشعرای بهار,دانلود شعر مرغ سحر ملک الشعرای بهار,متن شعر مرغ سحر ملک الشعرای بهار,اشعار ملک الشعرای بهار,اشعار ملک الشعرای بهار با معنی,اشعار ملک الشعراء بهار,شعر های کوتاه ملک الشعرای بهار,دانلود شعر های ملک الشعرای بهار,نام شعر های ملک الشعرای بهار,قالب شعر های ملک الشعرای بهار,بهترین شعر های ملک الشعرای بهار,شعر های معروف ملک الشعرای بهار,شعر های زیبای ملک الشعرای بهار,از شعر های ملک الشعرای بهار,شعر های زیبا ملک الشعرای بهار,شعر محمدتقی بهار,شعر از محمدتقی بهار,شعر های محمدتقی بهار,زیباترین شعر محمدتقی بهار,شعر معروف محمدتقی بهار,شعر آزادی محمدتقی بهار,شعر طنز محمدتقی بهار,بهترین شعر محمدتقی بهار,شعر مادر محمدتقی بهار,شعری از محمدتقی بهار,اشعار محمدتقی بهار,شعری زیبا از محمدتقی بهار,شعر مرغ گرفتار از محمدتقی بهار,یکی از شعر های محمدتقی بهار,اشعار معروف محمدتقی بهار
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد ملک الشعرای بهار برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
فصل گل می گذرد هم نفسان بهر خدا
بنشینید به باغی و مرا یاد کنید
اشعار ملک الشعرای بهار
عندلیبان گل سوری به چمن کرد ورود
بهر شاد باش قدومش همه فریاد کنید
یاد از این مرغ گرفتارکنید ای مرغان
چو تماشای گل و لاله و شمشاد کنید
اشعار ملک شعرا بهار
هر که دارد ز شما مرغ اسیری به قفس
برده در باغ و یاد منش آزاد کنید
آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک
فکر ویران شدن خانه صیاد کنید
شعر ملک الشعرای بهار دماوند
شمع اگر کشته شد از یاد مدارید عجب
یاد پروانه هستی شده بر باد کنید
بیستون بر سر راه است مبادا از شیرین
خبری گفته و غمگین دل فرهاد کنید
شعر ملک الشعرای بهار
جور و بیداد کند عمر جوانان کوتاه
ای بزرگان وطن بهر خدا داد کنید
شعر ملک الشعرای بهار مرغ سحر
گر شد از جور شما خانه موری ویران
خانه خویش محال است که آباد کنید
کنج ویرانه زندان شد اگر سهم بهار
شکر آزادی و آن گنج خدا داد کنید
شعر ملک الشعرا بهار
یا که به راه آرم این صید دل رمیده را
یا به رهت سپارم این جان به لب رسیده را
شعر ملک الشعرا بهار
آخر از جور تو عالم را خبر خواهیم کرد
خلق را از طرهات آشفتهتر خواهیم کرد
دیوان اشعار ملک الشعرای بهار
برو کار می کن مگو چیست کار
که سرمایه ی جاودانی است کار
نقد اشعار ملک الشعرای بهار
اى دیو سپید پاى دربند
اى گنبد گیتى اى دماوند
از سیم به سر یکی کله خود
زآهن به میان یکى کمربند
اشعار ملک الشعرای بهار با معنی
تا چشم بشر نبیندت روى
بنهفته به ابر چهر دلبند
تا وارهى از دم ستوران
وین مردم نحس دیو مانند
اشعار ملک الشعراء بهار
با شیر سپهر بسته پیمان
با اختر سعد کرده پیوند
چون گشت زمین ز جور گردون
سرد و سیه و خموش و آوند
شعر ملک الشعرای بهار در مورد دماوند
بنواخت ز خشم بر فلک مشت
آن مشت تویی تو، اى دماوند
تو مشت درشت روزگارى
از گردش قرن ها پس افکند
شعر دماوندیه از ملک الشعرای بهار
اى مشت زمین بر آسمان شو
بر رى بنواز ضربتى چند
نى نى تو نه مشت روزگارى
اى کوه نی ام ز گفته خرسند !
شعر ملک الشعرای بهار
تو قلب فسرده ی زمینى
از درد ورم نموده یک چند
تا درد ورم فرو نشیند
کافور بر آن ضماد کردند
شعر مشهد ملک الشعرای بهار
شو منفجر اى دل زمانه
وان آتش خود نهفته مپسند
خامش منشین سخن همى گوى
افسرده مباش خوش همى خند
شعر های ملک الشعرای بهار
پنهان مکن آتش درون را
زین سوخته جان شنو یکى پند
گر آتش دل نهفته دارى
سوزد جانت به جانت سوگند
دانلود شعر مرغ سحر ملک الشعرای بهار
بر ژرف دهانت سخت بندى
بر بسته سپهر زال پر فند
من بند دهانت برگشایم
ور بگشایند بندم از بند
متن شعر مرغ سحر ملک الشعرای بهار
از آتش دل برون فرستم
برقى که بسوزد آن دهان بند
من این کنم و بود که آید
نزدیک تو این عمل خوشایند
ملک الشعراء بهار دیوان اشعار
آزاد شوی و بر خروشى
ماننده ی دیو جسته از بند
هرّاى تو افکند زلازل
از نیشابور تا نهاوند
دیوان اشعار ملک الشعرا بهار
وز برق تنورهات بتابد
ز البرز اشعه تا به الوند
اى مادر سر سپید بشنو
این پند سیاهبخت فرزند
دیوان شعر ملک الشعرای بهار
برکش ز سر این سپید معجر
بنشین به یکى کبود اورند
بگراى چو اژدهاى گرزه
بخروش چو شرزه شیر ارغند
مجموعه اشعار ملک الشعرای بهار
ترکیبى بساز بى مماثل
معجونى بساز بى همانند
از نار و سعیر و گاز و گوگرد
از دود و حمیم و صخره و گند
کتاب دیوان اشعار ملک الشعرای بهار
از آتش آه خلق مظلوم
و از شعله ی کیفر خداوند
ابرى بفرست بر سر رى
بارانش ز هول و بیم و آفند
دیوان اشعار محمدتقی ملک الشعرای بهار
بشکن در دوزخ و برون ریز
باداَفره کفر کافرى چند
زانگونه که بر مدینه ی عاد
صرصر شرر عدم پراکند
دیوان کامل اشعار ملک الشعرا بهار
چونان که بشارسان پمپى
ولکان اجل معلق افکند
بفکن ز پى این اساس تزویر
بگسل ز هم این نژاد و پیوند
دانلود دیوان شعر ملک الشعرای بهار
برکن ز بُن این بنا که باید
از ریشه بناى ظلم برکند
زین بى خردان سفله بستان
داد دل مردم خردمند
کتاب گزیده دیوان اشعار ملک الشعرای بهار
مرغ سحر ناله سرکن، داغ مرا تازه تر کن
ز آه شرر بار این قفس را برشکَن و زیر و زبر کن
شعر ملک الشعرای بهار
هنگام فرودین که رساند ز ما درود
بر مرغزار دیلم و طرف سپیدرود
کز سبزه و بنفشه و گلهای رنگ رنگ
گویی بهشت آمده از آسمان فرود
شعر ملک الشعرای بهار دماوند
دریا بنفش و کوه بنفش و هوا بنفش
جنگل کبود و دشت کبود و افق کبود
جای دگر بنفشه یکی دسته بدروند
این جایگه بنفشه به خرمن توان درود
شعر ملک الشعرای بهار
در محرّم، مردمان، خود را دگرگون میکنند
از زمین، آه و فغان را زیب گردون میکنند
گاه عریان گشته، با زنجیر میکوبند پشت
گه کفن پوشیده، فرق خویش، پر خون میکنند
شعر ملک الشعرای بهار مرغ سحر
گه به یاد تشنهکامان زمین کربلا
جویبار دیده را از گریه، جیحون میکنند
وز دروغ کهنهی «یا لیتنا کنّا معک»
شاه دین را کوک و زینب را جگرخون میکنند
شعر ملک الشعرا بهار
خادم شمر کنونی گشته، وانگه نالهها
با دو صد لعنت ز دست شمر ملعون میکنند
بر «یزید» زنده میگویند هر دم، صد مجیز
پس شماتت بر یزید مردهی دون میکنند
اشعار ملک الشعرا بهار
پیش ایشان، صد عبیدالله سر پا، وین گروه
ناله از دست «عبیدالله مدفون» میکنند
حق گواه است، ار محمد زنده گردد ور علی
هر دو را تسلیم نوّاب همایون میکنند
شعر مشهد ملک الشعرای بهار
آید از دروازهی شمران اگر روزی حسین
شامش از دروازهی دولاب بیرون میکنند
حضرت عباس اگر آید پی یک جرعه آب
مشک او را در دم دروازه وارون میکنند
شعر مشهد ملک الشعرای بهار
گر علی اصغر بیاید بر در دکانشان
درد و پول آن طفل را یک پول مغبون میکنند
ور علی اکبر بخواهد یاری از این کوفیان
روز پنهان گشته، شب بر وی شبیخون میکنند
شعر های ملک الشعرای بهار
لیک اگر زین ناکسان، خانم بخواهد ابن سعد
خانم ار پیدا نشد، دعوت ز خاتون میکنند
گر یزید مقتدر پا بر سر ایشان نهد
خاک پایش را به آب دیده، معجون میکنند
شعر ملک الشعرای بهار در مورد دماوند
سندی شاهک بر زهادشان، پیغمبر است
هی نشسته لعن بر هارون و مأمون میکنند
خود، اسیرانند در بند جفای ظالمان
بر اسیران عرب، این نوحهها چون میکنند؟
تا خرند این قوم، رندان خرسواری میکنند
وین خران در زیر ایشان، آه و زاری میکنند
شعر دماوندیه از ملک الشعرای بهار
سعدیا! چون تو کجا نادره گفتاری هست؟
یا چو شیرین سخنت نخل شکرباری هست؟
یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست؟
هیچم ار نیست، تمنای توام باری هست
دانلود شعر مرغ سحر ملک الشعرای بهار
لطف گفتار تو شد دام ره مرغ هوس
به هوس بال زد و گشت گرفتار قفس
پایبند تو ندارد سر دمسازی کس
موسی اینجا بنهد رخت به امید قبس
متن شعر مرغ سحر ملک الشعرای بهار
بیگلستان تو در دست بجز خاری نیست
به ز گفتار تو بیشائبه گفتاری نیست
فارغ از جلوه ی حسنت در و دیواری نیست
اشعار ملک الشعرای بهار
دل ز باغ سخنت ورد کرامت بوید
پیرو مسلک تو راه سلامت پوید
دولت نام توحاشا که تمامت جوید
کآب گفتار تو دامان قیامت شوید
اشعار ملک الشعرای بهار با معنی
روز نبود که به وصف تو سخن سر نکنم
شب نباشد که ثنای تو مکرر نکنم
منکر فضل تو را نهی ز منکر نکنم
نزد اعمی صفت مهر منور نکنم
اشعار ملک الشعراء بهار
هرکه را عشق نباشد، نتوان زنده شمرد
وآن که جانش ز محبت اثری یافت، نمرد
تربت پارس، چو جان جسم تو در سینه فشرد
لیک در خاک وطن آتش عشقت نفسرد
شعر های کوتاه ملک الشعرای بهار
سعدیا! نیست به کاشانه ی دل غیر تو کس
تا نفس هست، به یاد تو برآریم نفس
ما بجز حشمت و جاه تو نداریم هوس
ای دم گرم تو آتش زده در ناکس و کس!
دانلود شعر های ملک الشعرای بهار
کام جان پر شکر از شعر چو قند تو بود
بیت معمور ادب طبع بلند تو بود
زنده جان بشر از حکمت و پند تو بود
سعدیا! گردن جانها به کمند تو بود
نام شعر های ملک الشعرای بهار
راستی دفتر سعدی به گلستان ماند
طیباتش به گل و لاله و ریحان ماند
اوست پیغمبر و آن نامه به فرقان ماند
وآن که او را کند انکار، به شیطان ماند
قالب شعر های ملک الشعرای بهار
شمعیم و دلی مشعله افروز و دگر هیچ
شب تا به سحر گریه ی جانسوز و دگر هیچ
افسانه بود معنی دیدار، که دادند
در پرده یکی وعده ی مرموز و دگر هیچ
بهترین شعر های ملک الشعرای بهار
اول از عشق جهانسوزت مدد خواهیم خواست
پس جهانی را ز شوقت پر شرر خواهیم کرد
شعر های معروف ملک الشعرای بهار
جان اگر باید، به کویت نقد جان خواهیم یافت
سر اگر باید، به راهت ترک سر خواهیم کرد
شعر های زیبای ملک الشعرای بهار
خواهی که شوی باخبر از کشف و کرامات
مردانگی و عشق بیاموز و دگر هیچ
از شعر های ملک الشعرای بهار
کودک اشک من شود خاکنشین ز ناز تو
خاکنشین چرا کنی کودک نازدیده را؟
شعر های زیبا ملک الشعرای بهار
حدیث خوش به قمری میسرایم
سرود خوش به بلبل میفرستم
شعر محمدتقی بهار
خواهد بدل عمر، بهار از همه گیتی
دیدار رخ یار دل افروز و دگر هیچ
شعر از محمدتقی بهار
یا ز لبت کنم طلب قیمت خون خویشتن
یا به تو واگذارم این جسم به خون تپیده را
شعر های محمدتقی بهار
آن بهاری کاعتدالش ز آفتاب حکمت است
از نسیم مهرگانی برکنار است، ای حکیم!
زیباترین شعر محمدتقی بهار
هرکسی کام دلی آورده در کویت به دست
ما هم آخر در غمت خاکی به سر خواهیم کرد
شعر معروف محمدتقی بهار
چهره به زر کشیدهام، بهر تو زر خریدهام
خواجه! به هیچکس مده بندهٔ زر خریده را
شعر آزادی محمدتقی بهار
شام تاریک غمش را گر سحر کردم چه سود؟
کز پس آن نوبت روز سیاهم میرسد
شعر طنز محمدتقی بهار
گر ز نظر نهان شوم چون تو به ره گذر کنی
کی ز نظر نهان کنم، اشک به ره چکیده را؟
بهترین شعر محمدتقی بهار
صبر کن گر سوختی ای دل! ز آزار رقیب
کاین حدیث جانگداز آخر به شاهم میرسد
شعر مادر محمدتقی بهار
یا ز آه نیمشب، یا از دعا، یا از نگاه
هرچه باشد در دل سختت اثر خواهیم کرد
شعری از محمدتقی بهار
خیز، بهار خونجگر! جانب بوستان گذر
تا ز هزار بشنوی قصه ی ناشنیده را
اشعار محمدتقی بهار
گر گنه کردم، عطا از شاه خوبان دور نیست
روزی آخر مژدهی عفو گناهم میرسد
شعری زیبا از محمدتقی بهار
افسوس که صاحب نفسی پیدا نیست
فریاد که فریادرسی پیدا نیست
بس لابه نمودیم و کس آواز نداد
پیداست که در خانه کسی پیدا نیست
شعر مرغ گرفتار از محمدتقی بهار
ما درس صداقت و صفا میخوانیم
آیین محبت و وفا میدانیم
زین بیهنران سفله ای دل! مخروش
کآنها همه میروند و ما میمانیم
یکی از شعر های محمدتقی بهار
رخ تو دخلی به مه ندارد
که مه دو زلف سیه ندارد
به هیچ وجهت قمر نخوانم
که هیچ وجه شبه ندارد
اشعار معروف محمدتقی بهار
بیا و بنشین به کنج چشمم
که کس در این گوشه ره ندارد
شعر ملک الشعرای بهار
اگر تو رخ بنمایی ستم نخواهد شد
ز حسن و خوبی تو هیچ کم نخواهد شد…
تو پاک باش و برون آی بیحجاب و مترس
کسی به صید غزال حرم نخواهد شد…
شعر ملک الشعرای بهار مرغ سحر
دعوی چه کنی؟ داعیهداران همه رفتند
شو بار سفر بند که یاران همه رفتند…
افسوس که افسانهسرایان همه خفتند
اندوه که اندوهگساران همه رفتند…
یک مرغ گرفتار در این گلشن ویران
تنها به قفس ماند و هزاران همه رفتند…
شعر ملک الشعرا بهار
به گلگشت جنان گل میفرستم
به رضوان شاخ سنبل میفرستم
اشعار ملک الشعرا بهار
نوبهار و رسم او ناپایدار است ای حکیم!
گلشن طبع تو جاویدان بهار است، ای حکیم!
اشعار ملک الشعرا بهار
خوشا فصل بهار و رود کارون
افق از پرتو خورشید، گلگون
شعر مشهد ملک الشعرای بهار
در غمش هر شب به گردون پیک آهم میرسد
صبرکن، ای دل! شبی آخر به ما هم میرسد