اشعار نصرت رحمانی
اشعار نصرت رحمانی,اشعار نصرت رحمانی تریاک,شعر نصرت رحمانی تریاک,اشعار نصرت رحمان,مجموعه اشعار نصرت رحمانی,نقد اشعار نصرت رحمانی,شعر نصرت رحمانی,مجموعه اشعار نصرت رحمانى,مجموعه اشعار نصرت رحمانی انتشارات نگاه,دیوان اشعار نصرت رحمانی,کتاب مجموعه اشعار نصرت رحمانی انتشارات نگاه,دانلود مجموعه شعر نصرت رحمانی,نقد شعر نصرت رحمانی,شعر نصرت رحمانی,شعر نصرت رحمانی تریاک,شعر نصرت رحمانی,اشعار نصرت رحمانی تریاک,شعر چاقو نصرت رحمانی,شعر چاقوی نصرت رحمانی
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد نصرت رحمانی برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
به انزوای من آهسته تر بیا ی شعر
ز زخمههای نسیمت رباب می لرزد
اشعار نصرت رحمانی
بگذار هر چه نمی خواهند
بگوئیم
بگذار هر چه نمی خواهیم
بگویند
باران که بیاید
از دست چترها
کاری بر نمی آید
ما اتفاقی هستیم
که افتاده ایم.
اشعار نصرت رحمانی تریاک
هرگز نمی توان
گُل زخم های خاطره ای را ز قلب کَند
که در این سیاه قرن
بی قلب زیستن
آسان تر است ز بی زخم زیستن
قرنی که قلب هر انسان
چندیدن هزار بار
کوچکتر است
از زخم های مزمن و رنجی که می کشد
شعر نصرت رحمانی تریاک
در غریب شب این سوخته دشت
کرکسی پر زد و نالید و گذشت
اشعار نصرت رحمان
سیگارِ پُر دُخان و نازِ پری رُخان
این هر دو در کشاکش دوران،
کشیدنی ست…
مجموعه اشعار نصرت رحمانی
غزال من چه شنیدی ز باد ای صیاد
درون مردمکت اضطراب می لرزد
نقد اشعار نصرت رحمانی
آه اینگونه گر بوزد باد تا پگاه
اینگونه گر ببارد باران
فردا از شکوفه های سپید به
در روی شاخه ها خبری هست ؟
آری … هست
نه … نیست
مرا چه باک ز بارانی
که گیسوان تو چتری گشوده اند
شعر نصرت رحمانی
زندان چه هست ؟ جز انسان درون خود
راستی که هیچ زندانی به کوچکی مغز نیست
آری ما همه زندانیان خویشتنیم
مجموعه اشعار نصرت رحمانى
با اشک هایمان
تهمت به جاودانگی درد می زدیم
با دردهایمان
بهتان به عشق
بیگانگی
رسالت ما بود
مجموعه اشعار نصرت رحمانی انتشارات نگاه
بریز جام لبالب ز شعر تر ساقی
به پلک زندهی بیدار خواب می لرزد
دیوان اشعار نصرت رحمانی
پیش از آن لحظه که نابود شوم
شب شوم ، شعله شوم ، دود شوم
کتاب مجموعه اشعار نصرت رحمانی انتشارات نگاه
ای سنگفرش راه که شبهای بی سحر
تک بوسه های پای مرا نوش کرده ای
ای سنگفرش راه که در تلخی سکوت
آواز گامهای مرا گوش کرده ای
دانلود مجموعه شعر نصرت رحمانی
هر رهگذر ز روی
تو بگذشت و دور شد
جز من که سالهاست کنار تو مانده ام
بر روی سنگهای تو با پای خسته … ، آه
عمری بخیره پیکر خود را کشاندم
نقد شعر نصرت رحمانی
کدام مرد به میدان حریف میی طلبد
که زیر پای سواران رکاب می لرزد
شعر نصرت رحمانی
ای سنگفرش هیچ در این تیره شام ژرف
آواز آشنای کسی را شنیده ای؟
در جستجوی او به کجا تن کشم ، دگر
ای سنگفرش گم شده ام را ندیده ای ؟
شعر نصرت رحمانی تریاک
برق منشور یخین رازم
پر سیمرغ غمم بگدازم
شعر نصرت رحمانی
شنیده ام که گفتی دوستش دارم
نمی کنم باور
اگر حقیقت دارد
ای مهربان ترین با من
دیگر مگو قفس
بگو که آزادی!
اشعار نصرت رحمانی تریاک
ای خاطرات کهنه ی پَرپَر
من خسته نیستم
دیریست خستگیام
تعویض گشته است به درهم شکستگی
من خسته نیستم
درهم شکستهام
این خود امیدِ بزرگی نیست؟
شعر چاقو نصرت رحمانی
کمر به چنگ تهمتن سپرد و تن برهاند
چه پهنه ای است که افراسیاب می لرزد
شعر چاقوی نصرت رحمانی
همه جا تاریک
همه دلها سنگ
همه لبها سرد
همه جا بی رنگ
اشعار نصرت رحمانی
باد آواره به گورستانم
بذر پاشیده به سنگستانم
اشعار نصرت رحمانی تریاک
جای هر بوسه بهر گونه شد زخمی
جای هر گل ، گونی رسته به هر راهی
نه سرشکی که ببارد ز دل ابری
نه صدایی که برآید ز ته چاهی
شعر نصرت رحمانی تریاک
چه فتنه خاست که بر باد داده است ورق
که دل ز گفتن حرف حساب می لرزد
اشعار نصرت رحمان
همه جا سینه تهی از عشق
همه جا گریه درون چشم
همه جا شور بدور از سر
همه جا مشت گره از خشم
مجموعه اشعار نصرت رحمانی
شعر من بود که ورد لب هر کس بود
جای من بود بهر دست و بهر شانه
خانه ام بود چو میعادگاه عشاق
چه شد آخر که رمیدند از این خانه
نقد اشعار نصرت رحمانی
تیشه بر ریشه جان دوخته ام
دل به هر شعله ی غم سوخته ام
شعر نصرت رحمانی
همرهم ، هم قصه ام هر سرزمینی دوزخیست
تیره و دم کرده چون آغوش خورشید سیاه
در رگ هر کوچه ای ماسیده خون عابری
بر سر هر چارسو خشکیده فانوس نگاه
مجموعه اشعار نصرت رحمانى
بهانه بشکن و بنشین ز شب دمی باقی است
به زیر خرقه سبوی شراب می لرزد
مجموعه اشعار نصرت رحمانی انتشارات نگاه
هم رهم پایان هر ره باز راه دیگریست
روی پیشانی هر ره سرنوشتی خفته است
جای پای رهرویی بر خک جستم رهرویی
سرنوشتی را ز چشم رهروی بنهفته است
دیوان اشعار نصرت رحمانی
هم رهم پایان ره باز آغاز رهیست
تا نمیرد لحظه ای کی لحظه ی گردد پدید ؟
مرگ پایان کی پذیرد ، مرگ شعر زندگیست
تانمیرد ظلمت شب کی دمد صبح سپید ؟
کتاب مجموعه اشعار نصرت رحمانی انتشارات نگاه
توتیایی تو به چشمانم کش
تشنه ام ، تشنه ی آتش ، آتش
دانلود مجموعه شعر نصرت رحمانی
هم رهم بیهوده می گردی به دنبال بهشت
آرزوی مرده ای در سینه ات پر می زند
گر به کوه قاف هم پارا نهی بینی دریغ
بال از اندوه خود سیمرغ بر سر می زند
نقد شعر نصرت رحمانی
چه غنچه ای است لبانت ، چو زنبق وحشی
به چشمه سار نگه کن سراب می لرزد
شعر نصرت رحمانی
بس عبث می گردی ای هم درد ، درمان نیست ، نیست
آسمان آبیست ، آبی هر دیاری پا کشی
بس عبث می پویی ای رهرو که ره گم کرده ای
گر تن خود از زمین بر آسمان بالا کشی
شعر نصرت رحمانی تریاک
هم رهم باز ای و ره از عابری گم راه پرس
تا بدانی سرزمین آرزوهایت کجاست
زود بازآ دیگری ترسم که ویرانش کند
سرزمین تو دل دیوانه ی رسوای ماست
شعر نصرت رحمانی
زندگی چیست ؟ مرا یاد بده
آنچه می دانم بر باد بده
اشعار نصرت رحمانی تریاک
او یک نگاه داشت
به صد چشم می نهاد
او یک ترانه داشت
به صد گوش می سرود
شعر چاقو نصرت رحمانی
من صد ترانه خواندم و
نشنود هیچکس
من صد نگاه داشتم و
دیده ای نبود
شعر چاقوی نصرت رحمانی
سبو بشکست ، ساقی ! همتی از غصه می میریم
شکسته تیله ها را بر لبم کش تا سحر گردد
در میخانه را قفلی بزن ترسم که ولگردی
ز درد آتشین زخم خبر گردد
خبر گردد
اشعار نصرت رحمانی
به پیراهن بپوشان روزن میخانه را ساقی
که چشم هرزه گردان هم نبیند ماجرایم را
به خویشم اعتباری نیست ، گیسو را ببر ساقی
و با آن کوششی کن تا ببندی دست و پایم را
اشعار نصرت رحمانی تریاک
مرهم سوختن ، از ساختن است
چه قماری که همه باختن است
شعر نصرت رحمانی تریاک
ز خون سینه ام ، ساقی ! بکش نقش زنی بی سر
به روی آن خم خالی که پای آنستون مانده
به زیر طرح آن بنویس با یک خط ناخوانا
به راه دشمنی مانده ز راه دوستی رانده
اشعار نصرت رحمان
و دندانهای من سوراخ کن با مته ی چشمت
نخی بر آن بکش ، وردی بخوان آویز بر سینه
که گر آزاده ای پرسید روزی : پس چه شد شاعر
نگوید : مرد از حسرت بگوید : مرد از کینه
مجموعه اشعار نصرت رحمانی
به آفتاب نگویی چه رفت با ما دوش
به کلک خسته ی من شعر ناب می لرزد
نقد اشعار نصرت رحمانی
جغد پیری است سعادت در قاف
نغمه اش لاف و همه لاف گزاف
شعر نصرت رحمانی
رهایم ، ای رها در باد
رها از داد و از بیداد
رها در باد
حرفی مانده ته حرفی
غمت کم
جام دیگر ریز
که شب جاوید جاوید است
و چشم صبحدم در خواب
و من از ریزش باران
به یاد اشک می افتم
مجموعه اشعار نصرت رحمانى
با هر که دوست می شوم احساس می کنم
آنقدر دوست بوده ایم که دیگر
وقت خیانت است
مجموعه اشعار نصرت رحمانی انتشارات نگاه
این روزها اینگونه ام
فرهادواره ای که تیشه خود را گم کرده است
آغاز انهدام چنین است
اینگونه بود آغاز انقراض سلسله مردان
دیوان اشعار نصرت رحمانی
یاران وقتی صدای حادثه خوابید
بر سنگ گور من بنویسید :
یک جنگجو که نجنگید
اما شکست خورد
کتاب مجموعه اشعار نصرت رحمانی انتشارات نگاه
آرزو ، گورکن دشت جنون
نانش از عشق و شرابش از خون
دانلود مجموعه شعر نصرت رحمانی
می آیید و من می روم
بدرود
بدرود
چیزی نیاوردیم و چیزی هم نبردیم
بیهوده بودن ، تلخ دردی بود ، اما
اما… چه دردانگیز ما بیهوده مُردیم
نقد شعر نصرت رحمانی
عشق ، خونابه ی دل نوشیدن
کفن ماتم خود پوشیدن
شعر نصرت رحمانی
دمی درنگ دلم زین شتاب می لرزد
چنان حباب که بر موج آب می لرزد
شعر نصرت رحمانی تریاک
نصرت،چه می کنی سر این پرتگاه ژرف؟
با پای خویش،تن به دل خاک می کشی
گم گشته ای به پهنه تاریک زندگی
نصرت، شنیده ام که تو تریاک می کشی
شعر نصرت رحمانی
نصرت،تو شمع روشن یک خانواده ای
این دست کیست در ره بادت نشانده است؟
پرهیز کن ز قافله سالار راه مرگ
چون چشم بسته بر سر چاهت کشانده است
اشعار نصرت رحمانی تریاک
بیش از سه ماه رفته که شعری نگفته ای
ای مرغ خوش نوا،ز چه خاموش گشته ای؟
روزی به خویش آیی و بینی که ای دریغ
با این همه هنر،تو فراموش گشته ای
شعر چاقو نصرت رحمانی
هر شب که مست،دست به دیوار می کِشی
از خواب می جهد پدرت،آه می کِشد
نجوا کنان به ناله سراید که:” این جوان
گردونه ی امید به بیراه می کشد”
شعر چاقوی نصرت رحمانی
انبوه غم،حریم و حرمت خود را از دست داده است
دیریست هیچ کار ندارم
اشعار نصرت رحمانی
مادر منشین چشم به ره،بر گذر امشب
بر خانه پر مهر تو زین بعد نیایم
آسوده بیارام و مکن فکر پسر را
بر حلقه ی این خانه دگر پنجه نسایم
اشعار نصرت رحمانی تریاک
با خواهر من نیز مگو : او به کجا رفت
چون تازه جوان است و تحمل نتواند
با دایه بگو : نصرت ، مهمان رفیقی است
تا بستر من را سر ایوان نکشاند
شعر نصرت رحمانی تریاک
فانوس به درگاه میاویز عزیزم
تا دختر همسایه سر بام نخوابد
چون عهد در این باره نهادیم من و او
فانوس چو روشن شود آنجا بشتابد
اشعار نصرت رحمان
پیراهن من را به در خانه بیاویز
تا مردم این شهر بدانند که بودم
جز راه شهیدان وطن ره نسپردم
جز نغمه آزادی شعری نسرودم
مجموعه اشعار نصرت رحمانی
اشعار مرا جمله به آن شاعره بسپار
هر چند که کولی صفت از من برمیده است
او پاک چو دریاست،تو ناپاک ندانش
گرگ دهن آلوده و یوسف ندریده است
نقد اشعار نصرت رحمانی
بر گونه ی او بوسه بزن،عشق من او بود
یک لاله ی وحشی بنشان بر سر مویش
باری،گله ای گر به دلت مانده ز دستش
او عشق من است ، آه ! میاور تو به رویش
شعر نصرت رحمانی
در غریب شب این سوخته دشت
من و غم ، آه چه بر من بگذشت
کاروان گم شد و خاکستر ماند
کرکس پیر دل من می خواند
مجموعه اشعار نصرت رحمانى
ای عطش ! در رگ من جاری باش
شعله زن دودم کن کاری باش
رگ غم سوخته ، ای ریشه ی من
بمک از طاول اندیشه ی من
مجموعه اشعار نصرت رحمانی انتشارات نگاه
دشت شب تاخته ام خاموشم
موج خود باخته ام ، مدهوشم
طفل آواره ی شهر خوابم
تشنه ی خویشتنم ، گردابم
دیوان اشعار نصرت رحمانی
برگ پاییز به دست بادم
ریخته ، سوخته ی بی بنیادم
کاروان سوخته ای چاووشم
در بدر زمزمه ای خاموشم
کتاب مجموعه اشعار نصرت رحمانی انتشارات نگاه
گره کور غمم بازم کن
قصه پایان ده و آغازم کن
ای تو گم نامعلوم ای نایاب
گنگ نامعلومی را دریاب
دانلود مجموعه شعر نصرت رحمانی
دست پیش آر که رفتم از دست
دامنم گیر که هیچم در هست
من و تو چیست ؟ چه بیشی چه کمی ؟
چو کویری و تمنای نمی
نقد شعر نصرت رحمانی
من و تو چیست ؟ من و من باشیم
روح تنگ آمده از تن باشیم
بگریزیم و به هم آویزیم
عطشی در عطش هم ریزیم
شعر نصرت رحمانی
نفسی در نفس من بفشان
بکشانم ، بچشانم ، بنشان
بکشان بر سر بازار مرا
جان فدای تو بیازار مرا
شعر نصرت رحمانی تریاک
زندگی چیست ؟ سراب است ، سراب
نقش پاشیده بر آب است ، بر آب