شعر در مورد بدی کردن
شعر در مورد بدی کردن ,شعر درباره بدی کردن,شعر برای بدی کردن,شعر در باره بدی کردن,شعر با بدی کردن,شعر درمورد بدی کردن,شعر با کلمه بدی کردن,شعر با کلمه ی بدی کردن,شعری در مورد بدی کردن,شعری درباره بدی کردن,شعر درباره ی بدی کردن
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد بدی کردن برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
در بدی کردن سیه بختی شوی
در شی نه لایق تختی شوی
شعر در مورد بدی کردن
اگر سعد با تاج ساسان بدی
مرا رزم او کردن آسان بدی
شعر درباره بدی کردن
گر میسر کردن حق ره بدی
هر جهود و گبر ازو آگه بدی
شعر برای بدی کردن
میتوان کردن بدی را هم بحرف نیک نیک
از اثر خالی مدان خاصیت افواه را
شعر در باره بدی کردن
بدی خود بدان تخمه در گوهرست
ببد کردن آن تخمه اندر خورست
شعر با بدی کردن
به گیتی بهی بهتر از گاه نیست
بدی بتر از عمر کوتاه نیست
شعر درمورد بدی کردن
نیکان عهد را به بدی کردن
عذری بنه که دسترس آن دارند
شعر با کلمه بدی کردن
مکافات بدی کردن حلالست
چو بی جرم از کسی آزرده باشی
شعر با کلمه ی بدی کردن
بدی با او روا باشد ولیکن
نکویی کن که با خود کرده باشی
شعری در مورد بدی کردن
ز خیرت خیر پیش آید، بکن چندانکه بتوانی
مکافات بدی کردن، نمی گویم تو خود دانی
شعری درباره بدی کردن
در بدی کردن نگردی نیکنام
چون نه مرغ زیرکی افتی بدام
شعر درباره ی بدی کردن
در بدی کمتر کنی اینجا نشست
تا نیفتی همچو ماهی زیر شست
شعر در مورد بدی کردن
بدان را ز نیکی کنم ناصبور
ز نیکان بدی را کنم نیز دور
شعر درباره بدی کردن
گرش از خرد راه بیرون بدی
شناساییش لختی افزون بدی
شعر برای بدی کردن
در بدی کردن نگردی نیکنام
چون نه مرغ زیرکی افتی بدام
شعر در باره بدی کردن
ای تو گشته یار شیطان صبح و شام
وز بدی کردن برآوردی تو نام
شعر با بدی کردن
بدی نیکو توان کردن بتدریج
که جدول هر زمان گردانیست برزیج
شعر درمورد بدی کردن
بدی نیکو توان کردن ولیکن
نباید بود از این نفس ایمن
شعر با کلمه بدی کردن
همه نیکی کنید و وز بدی دور
شوند اینجایگه کردن پر از نور
شعر با کلمه ی بدی کردن
شراب نیستی را نوش کردن
وجود خود ز خود بیهوش کردن
شعری در مورد بدی کردن
من از یک بد چنین ترسان و لرزان
بدی دیگر پدید آمد بتر زان
شعری درباره بدی کردن
خاقانی اگرچه نیک اهلی
نااهلانت بدی نمایند
شعر درباره ی بدی کردن
از من بدی نیامد و ناید ز من بدی
کز عنصر لطیف وز پاکیزه گوهرم
شعر در مورد بدی کردن
بتر خلق بدی دان که به طبع
در بدی سفله تر از خود سست
شعر درباره بدی کردن
گر آمدنم بخود بدی نامدمی
ور نیز شدن بمن بدی کی شدمی
شعر برای بدی کردن
در گردش خویش اگر مرا دست بدی
خود را برهاندمی ز سرگردانی
شعر در باره بدی کردن
گر کارها چنانکه بباید چنان بدی
در پستی آب کی بدی و در هوا بخار
شعر با بدی کردن
گر آمدنم ز من بدی نامدمی
ور نیز شدن ز من بدی کی شدمی
شعر درمورد بدی کردن
نیکو نبود تخم بدی کاشتن آری
گر تخم بدی کاری آن تخم برآرد
شعر با کلمه بدی کردن
اگر نکو نشوی صائب از بدی بگذر
که هست ترک بدی ها سر نکویی ها
شعر با کلمه ی بدی کردن
من مانده بدی با نفس مشوش
من گشته بدی در قفس برد گرفتار
شعری در مورد بدی کردن
آن راغ که از لاله بدی توده شنگرف
آن باغ که از سبزه بدی معدن زنگار
شعری درباره بدی کردن
در بی خبری خبر نبودی چه بدی
و اندیشه خیر و شر نبودی چه بدی
شعر درباره ی بدی کردن
گرنه کشش یار مرا یار بدی
با شاه و گدا مرا کجا کاربدی
شعر در مورد بدی کردن
ز جهل بتر زی اهل علم نیست بدی
زهر بدی بجهی چون ز جهل خود بجهی
شعر درباره بدی کردن
بحر می گفتم اگر بحر بدی پر گوهر
ابر می خواندم اگر ابر بدی گوهربار
شعر برای بدی کردن
گر دست رسی بدی به بوسی
کاری بودی هزارگانی
شعر در باره بدی کردن
ناوکت روز انتقام بدی
سپر دور فتنه و خطرست
شعر با بدی کردن
چون به نیکیم شرمسار نکرد
به بدی چند شرمسار کند
شعر درمورد بدی کردن
دور دور بدی است خاقانی
هیچ بد فعل نیک ننماید
شعر با کلمه بدی کردن
آویخته کی بدی ترازو
گر زآنکه زبان بریده بودی
شعر با کلمه ی بدی کردن
گرش بر فریدون بدی تاختن
امانش ندادی به تیغ آختن
شعری در مورد بدی کردن
همنشین بدان مباش
که نیک از بدان جز بدی نیاموزد
شعری درباره بدی کردن
اگر نه او بدی عالم نبودی
ملایک نامدی آدم نبودی
شعر درباره ی بدی کردن
بدی را چون پشیمان گشته باشد
خدا ده نیکوئی بنوشته باشد
شعر در مورد بدی کردن
هرکه کرده این بدی اندر جهان
لعنتی برخویش مانده جاودان
شعر درباره بدی کردن
بدی معلومش از نور نبوت
که هستند جملگی اهل فتوت
شعر برای بدی کردن
درون خلوت دل بود ساکن
بطاعت در بدی پیوسته ایمن
شعر در باره بدی کردن
بدی من ببخش و در گذارم
که هستی در دو عالم کردگارم
شعر با بدی کردن
چو میگوئی که بد کردم بدی دان
بدی از نفس خود هر دم بدی دان
شعر درمورد بدی کردن
بدی بد دان و نیکی نیک بشمار
بجز نیکی مکن ایدوست زنهار
شعر با کلمه بدی کردن
مکن هرگز بدی تا بد نبینی
چنین دان راز اگر صاحب یقینی
شعر با کلمه ی بدی کردن
بدی کمتر کن و نیکی وفا کن
نکوئی خاص از بهر خدا کن
شعری در مورد بدی کردن
چنین میگفتی آنگاهی در اسرار
ندانم تا بدی آنگه خبردار
شعری درباره بدی کردن
جان مجنون گداختی لیلی
گر بدی خویش آن قدر نازک
شعر درباره ی بدی کردن
القصه بخویش میکنی آنچه کنی
نیکی و بدی بکس نشاید کردن
شعر در مورد بدی کردن
در طبع من بدی نبود ایراک
مداح شهریار جهان دارم
شعر درباره بدی کردن
بتو دادیم امیدها هر چند
در بدی کرده ایم استغراق
شعر برای بدی کردن
چو بدی کردی نباشد چاره الا
سرانگشت پشیمانی گزیدن
شعر در باره بدی کردن
من بدی کردم پشیمانم هنوز
انتظارم تا دیم گردد تموز
شعر با بدی کردن
صاحب سری عزیزی صد زبان
گر بدی آنجا بدادی صلحشان
شعر درمورد بدی کردن
گر هماره فصل تابستان بدی
سوزش خورشید در بستان شدی
شعر با کلمه بدی کردن
آهنی که آیینه غیبی بدی
جمله صورتها درو مرسل شدی
شعر با کلمه ی بدی کردن
گر تنگ بدی این سینه من
روشن نشدی آیینه من
شعری در مورد بدی کردن
زاهد بودی ترانه گویت کردم
خاموش بدی فسانه گویت کردم
شعری درباره بدی کردن
از خیانتگریست بدنامی
وز بدی هست بد سرانجامی
شعر درباره ی بدی کردن
چو آمرزش ایزدی بایدت
نباید که رسم بدی آیدت
شعر در مورد بدی کردن
از بدی چشم تو کوکب نرست
کوکبه مهد کواکب شکست
شعر درباره بدی کردن
گر بدی حامی من الطافت
کی تغافل نمودی انصافت
شعر برای بدی کردن
گر تو بخرد بدی نگشتی
یکتا قد تو چنین دوتائی